جایگاه شتر در فرهنگ­ مردم آشکارا حاجی­ آباد بندرعباس

 

shotor.jpg

آشکار(âšekârâ) منطقه  ای از توابع شمیل(šemil) و احمدی از شهرستان حاجی  آباد استان هرمزگان است . این منطقه در شمال شهر بندرعباس و به فاصلة 40 کیلومتری جنوب شرقی حاجی  آباد واقع شده است.
دشت حاصلخیز آشکارا چشم  انداز زیبایی دارد . در گذشته و قبل از حفر چاه  های عمیق و نیمه عمیق، کشاورزان فقط می  توانستند دیم  کاری کنند و همیشه امید و چشمهایشان به بارش نزولات آسمانی بود.
مردم علاوه بر کشاورزی از شترداری و پرورش شتر هم کسب درآمد می  کردند و از این راه امرار معاش
می  نمودند. بعضی  ها می  گویند زمانی تعداد شتران منطقه به حدود سیصدهزار نفر می  رسیده است. اهالی بعد از جمع کردن محصول دیم، شترها را به زیر بار می  کشیدند و قافله  های زیادی به راه می  انداختند و کالا و اجناس را از مبدأ حرکت می  دادند و به مقصد و آبادی  ها و شهرهای دور و نزدیک می  بردند.
هر قافله سی تا سی و پنج شتر و دوازده نفر ساربان، جلودار و همراه داشت . مسئولیت نگهداری، طی مسیر به عهده ساربان ها بود و در هر بارانداز) منزل و استراحت گاه قافله (ساربان  ها شترها را به چرا می  بردند، تیمار می  کردند و به آب می  رساندند. بستن بارها هم به پشت شتر به عهدة ساربان  ها بود.
جلودار، کدخدا و بزرگ قافله باید فردی باتجربه ، کارکشته و بلد راه   بود که تمامی دستورات حرکت، سرعت، بارگیری و باراندازی با او بود . جلودار تجربة مفیدی در مقابله با دزدان و گردنه  زنان احتمالی هم داشت. وی مهار شتر جلوکش را در دست می گرفت و بقیة قافله را به دنبال خود در جاده  ای که به خوبی می  شناخت به مقصد نزدیک می  کرد. شب  ها یک ساربان هم به جلودار کمک می  کرد. تحویل بار، گرفتن کرایة حمل و تقسیم آنها بین شترداران قافله از وظایف جلودار بود. جلودار علاوه بر کرایة شتران خود، مبلغی هم از هرشتردار به عنوان» جلوداری« می  گرفت.
بار هر شتر بستگی به توان و قدرت شتر از 30 من تا60 من) هر من سه کیلوگرم ( متغیر و بار یک لوک هم
حدود 100 من)یعنی سیصد کیلوگرم (بود.

آذوقه و لوازم همراه قافله  کش
نوعی نان محلی)نان چوبه  ای (، کشک، آرد، روغن، خرما و وسایلی مثل چاقو ، چوبدستی) چماق(، زنجیر،
کبریت، نمک، فلفل، زردچوبه، لباس و … لوازم مورد نیاز قافله  کش بود.
»نان چوبه« نانی نازک است که می  توان تا مدت  ها آن را نگه داشت، زیرا دیر بیات می  شود و آن را روی تاوه) ساج( می  پزند. قبل از سفر، آماده کردن نان چوبه به عهدة بانوی خانه بود.
چون سفر قافله ماه  ها به طول می  کشید و نان  چوبه  تمام می  شد ، هرکس با آردی که همراه داشت » نان کماج« می  پخت. برای پختن کماج لازم است که خمیر  را در بین و زیر آتشی که از شعله افتاده، قرار دهند تا این نان که به صورت فتیر است به خوبی پخته شود.
حمل بار از گرمسیر)دشت آشکارا (به سرحد )حدود سیرجان (انجام می شد و بار عشایر سیاه چادر، پلاس، لبنیات مثل کشک، روغن، پنیر و… خرما بود. بعضی از قافله  ها گندم و جو به میناب می  بردند و ازمیناب قماش)پارچه( به یزد و یا از جیرفت گندم به میناب حمل می  کردند. اگر قافله  ای به زاهدان می  رفت، از آنجا فلفل، زردچوبه و دارچین به کرمان و یزد می  رساند.

نقش شتر در مراسم ازدواج
در عروس  کشان) عروس بران( شترها را با نخ  های رنگارنگ و گل پونه و گلمپک (qolompak)  تزیین   می  کردند. پارچه  های مخمل و تور سبزی به روی شتر می  انداختند و آینه، چاقو و شمشیر هم به پهلوی شتر آویزان می  کردند و بر این باور بودند که عروس و داماد از شر و بدی و چشم زخم در امان خواهند بود و به این نیت پارچه)شال (سبزی هم به دور گردن شتر می  بستند.

شناخت شتر
مدت بارداری شتر یک سال تمام است که هر سه یا چهار سال یک بار باردار می  شود. به بچه شتر» هاشی « می  گویند که تا حدود پنج ماهگی شیر مادر را می  خورد. و وقتی یک ساله شد، شتر نامیده می  شود.
شتر نر قوی هیکل و درشت است و او را »لوک« می  نامند. این شتر در فصل زمستان آمادة جفت  گیری   می  شود؛ لب پایین حیوان به طرف پایین شُل می  شود و دهانش کف می  کند و سر و صدای زیادی می  کند و نعره سر می  دهد. به شتر تربیت شده)جلوکش (جَمباز می  گویند که هر گله دو تا چهار شتر جمباز داد. جمباز شتری است که با سرعت زیاد می-دود.
دربارة کینه شتر قصه  ها و افسانه  های زیادی نقل می شود؛  آقای سیاه خان مرادی 70 ساله می  گوید: »ساربانی  یک چوب به گردن شتر زد . این شتر از ساربان کینه به دل گرفت. هفت سال گذشت . این شتر در یک سال برخلاف شترهای دیگر در بهار مست و سرکش شد . ساربان از این کار خیلی متعجب شد . ناگاه شتر به طرف ساربان حرکت کرد. ساربان که خطر را حس کرد پا به فرار گذاشت و به طرف نی  زار و برکه  ای که آن نزدیکی بود فرار کرد و خود را در میان باتلاق و گل و لای مخفی کرد . شتر در همانجا زانو زد و خوابید تا شب شد.
شب هنگام ساربان افتان و خیزان خود را از گل و لای بیرون کشید و دور از دید شتر خود را به آبادی
رساند. مردم گفتند که این شتر هفت سال کینة این ساربان را به دل داشته تا او را از بین ببرد«.

در یکی از روستاهای رفسنجان به نام لاهیجان کسی  تعریف می  کرد:» ساربانی ناخواسته و بی  دلیل با چوب ساربانی شتری را مورد ضرب قرار می  دهد. چند سال بعد شتر به ساربان حمله می  کند و ساربان که اطلاعی از مست شدن شتر نداشته، ابتدا متوجه نمی  شود ولی وقتی دهان کف آلود شتر را می  بیند و به یاد قصه  های مردم دربارة کینه شتر می  افتد پا به فرار می  گذارد تا شتر او را به زمین نزند و زیر سینه خود نیندازد و استخوان هایش را خرد نکند . ساربان وقتی نزدیک شدن شتر را حس می  کند فوراً بالاپوش خود را روی بوته خاری می  اندازد و به فرار ادامه می  دهد . شتر که فرار او را نمی بیند چند دقیقه کت او را »سینه مال«می  کند. اما بعد از مدتی متوجه ساربان می  شود و او را دنبال می  کند تا این که دیگر ساربان لباسی برای گول  زدن شتر در بر نداشته تا به رشته قناتی می  رسد. وارد دهانة یک چاه می  شود و خود را از دید شتر پنهان می  کند. شتر بو   می  کشد و چاه را پیدا می  کند و چون نمی  تواند برای از بین  بردن ساربان کاری انجام دهد، بر دهانة چاه      می  خوابد و منتظر می  ماند. اهالی که از نیامدن ساربان و شتر آگاه می  شوند، به جست وجو می-پردازند تا شتر را در دهانة چاه می  یابند که ناراحت و غر شکنان در انتظار انتقام از ساربان است«. شتر حیوانی بسیار صبور و هوشیار است، از ضربة پشت گوش و پس کله و شاهرگ گردن حساس و ضعیف است و زود از پا در    می-آید. شتر در تحمل تشنگی و گرسنگی زبانزد است.

پشم شتر
بافتنی از پشم شتر : ژاکت، کلاه، گلیم، قالی، نمد آستین  دار، نمد فرش، جانماز، سفرة خمیر، بازوبند و بنِد
حِمال یا بند حمایل را از پشم شتر می  بافند. بازوبند را از پشم شتر به عرض حدود دو تا سه سانتیمتر و طول مناسب بازو می  بافند و به بازوی چپ )در گذشته و گاهی اکنون( برای دورباش دادن به شر و بدی و چشم زخم بسته و می  بندند. بعضی  ها آن را دعای محبت و دوری از چشم زخم و ترس می  دانند.
بند حِمال)حمایل: ( بند حمال از بازوبند پهن  تر است. به پهنای پنج سانتیمتر این بند چهارلا یا چهارنخ
بافته می شود که دو سر آن از روی شانه گذشته و دور کمر با دو سر دیگر بسته می  شود.
عده ای این بند را به منظور حصارکردن شر و بدی و دورکردن آسیب از ما بهتران) به ویژه ساربان ها و
کسانی که در بیابان هستند و رفت و آمد دارند(به تن می  بندند.
شیر شتر : با شیر شتر ماست نمی  توان درست کرد . شیر شتر را بعد از دوشیدن با نان میل می کنند. شیر شتررا برای درمان نوعی بیماری به نام اُسپُل[1](ospol)  می  نوشند و بعد از آن کمی می  دوند تا بیماری بهبود یابد.
ساربان ها و چوپان  ها شیر شتر را در مشک می  ریزند شیر در مشک با تکان های موقع حرکت تبدیل به »گور ماست«  می  شود؛ چیزی شبیه مخلوطی از ماست و شیر  که خیلی خوشمزه و مقوی است . اگر گور ماست مدت زیادی در مشک بماند در اثر تکان،) کره( آن جدا می شود و دوغ خوشمزه  ای از آن می  ماند.
از مسکه)کره( شیر شتر» چنگ مال« درست می  کنند که از خوردنی  های محلی خوشمزه محسوب می  شود. مسکه برای زخم  های بدن انسان بسیار مفید است . عده    ای خوردن گوشت شتر را نیز سفارش می  کنند.
از مغز قلم پای شتر سرمه درست می  کنند و از استخوان قلم، سرمه  دان می  سازند و آن را با پولک و سکه  های قدیمی جلد می  کنند که بسیار زیباست و از صنایع دستی منطقه محسوب می  شود.

شتر در ادبیات شفاهی
» این شتری است که در خانة همه می  خوابد « در زمانی که بخواهند بگویند این کار بالاخره انجام می  شود
و اتفاق آن حتمی است از این مثل استفاده می  شود. ولی باور بعضی از مردم منطقه است که اگر شتری بدون دلیل و هدایت در خانة کسی زانو بزند و بخوابد، ممکن است یکی از افراد آن خانواده فوت کند.
» نه شتر می خواهم نه دیدار عرب«
شبیه مثل معروف: »عطایش را به لقایش بخشیدم«
»اگر شتر پشتش را دید فلانی مرا هم می بیند «
در موقع قهر و دلخوری زیاد به عنوان تهدید می  گویند.
» اگر شتر آدُور[2] می  خواهد گردنش را دراز کند«
یعنی اگر کسی مایل است چیزی به دست آورد باید تلاش هم بکند.
»لُوساشِه مث لوس شتر انداخته روی هم«
لب  هایش را مثل لب های شتر روی هم انداخته، اخم کرده و ساکت است و دلخوری و ناراحتی خود را بروز می  دهد.
» دهانش مث لوک مست کف کرده «
به شدت ناراحت و عصبانی است و دائماً با خودش حرف می  زند.
»شتر دزدی دولا دولا نمی  شود «
)یا شتر سواری دولا دولا نمی شود(
کاری که پنهان نمی  ماند و عیان و آشکار است.
»فلانی کینه  اش کینه شتری است«
کسی که مدت  ها کینه کسی را به دل داشته باشد و گذشت نکند.

شعر و ترانه  های محلی
شتر از بار می  ناله من از دل
بنالیم هر دومون منزل به منزل
شتر ناله که من بارم گرونه
منم نالم که دور افتادم از ول
***
اگر یار منی ترک سفر کن
که خوی جاهلی از سر بدر کن
اگر خواهی من و تو یار باشیم
شترداری مکن کار دگر کن
***
گرفتم چِل شتر و چار ساربون
گرفتم بار بندر تا خراسون
خداوندا خراسون کن نصیبم
برم پابوس آقای غریبم
***
قطار قرمزی بالای شالم
»گِلوسالار«[3] میرم اشتر بیارم
گلوسالار میرم اشتر نباشه
خودم از فارس و کرمون مال میارم
***
دو زلفون سیات کرده مهارم
شتر بودم کشیدی زیر بارم
من از بار گرون پروا ندارم
خدا قسمت کنه دیدار یارم
***
سر کوی بلند نی می زنم من
شتر گم کرده ام پی می زنم من
شتر گم کرده ام با کره هاشی[4]
گلی گم کرده ام بلکه تو باشی

شتر در آواهای محلی
در موسیقی محلی آهنگ و نوایی به نام اُشتر قَجُو وجود دارد . ساربان  های نی  نواز این مقام را در موقع
حرکت کاروان می  نوازند که شتر حالی پیدا می  کند و تحمل بار  گران و راه طولانی برای او آسان می  شود. بعضی از ساربان  ها که معمولاً نواختن نی را از کودکی آموخته اند در بیابان و در دل شب های کویر نی
می  نوازند و اشعاری را با آهنگ اشتر قجو می  خوانند. اشتر قجو آهنگی محزون و تأثیرگذار است، به ویژه
برای کسانی که قصة دو برادر مهربان را شنیده باشند که همه جا انیس و مونس و غم  خوار هم بودند . برای این مقام موسیقی محلی  که در چندین منطقه از شرق ایران مقامی شناخته شده است  قصه و حکایتی هم روایت می کنند که مربوط به دو برادر و سرگذشت آن دو است.

قصه اشتر قَجُو
می گویند در زمان قدیم دو برادر شتردار و قافله  کش، بسیار قوی و نترس بودند و قافله  ای بزرگ را دو نفری از مبدأ به مقصد می  رساندند. برادر بزرگتر دلیرتر و جلودار قافله و برادر کوچک  تر مواظب دنباله کاروان بود و شاگرد مناسبی بود تا مثل استادش )برادر بزرگتر (بشود.

برادر بزرگتر هم تلاش می  کرد فنون شتر  داری، قافله  کشی و مقابله با راهزنان را به برادر کوچکتر بیاموزد تا او هم کاربلد و دلیر و نترس بار بیاید و به همین دلیل گاهی کارهای سخت را برای امتحان به برادر خود واگذار می  کرد.
شبی برادر جلودار کاروان از برادرش خواست تا آن شب مسئولیت جلوداری را به عهده بگیرد . او هم با
گرمی پذیرفت و مهار شتر جلویی را در دست گرفت و چماق ساربانی را هم گرفت و پا به راه گذاشت.
شب که به نیمه رسید برادر بزرگتر به فکر امتحان جلودار جوان افتاد تا او را بیازماید . دنباله کاروان را رها
کرد و از میان  بر خود را به مقابل قافله رساند و ناگهان به روش راهزنان بانگ زد: »پدر سوخته کور شو.«
در آن زمان راهزنان و گردنه  گیران سارق با جملاتی شبیه به این مضمون نهیب به کاروانیان می  زدند. قافله  دار باید دست هایش را بالا ببرد و یا روی زمین بخوابد و تسلیم شود، وگرنه کتک زیادی می  خورد. برادر کوچک با شنیدن صدا و نعره ناشناس ترسی به خود راه نداد و سریع جلو رفت و چماق خود را در تاریکی شب بالا برد و به سر کسی که فقط در تاریکی سایه  ای از او نمایان بود، فرود آورد.
برادر کوچک بعد از واردکردن ضربه کاری با صدای بلند برادرش را  – که به نظر او در دنبال کاروان بود – خبر کرد و گفت: »کاکا بیا که دزدی را ناکار کردم«.  اما خبری از برادر بزرگ نشد و شتر جلودار که به جنازه رسید آن را بو کرد و ناله  ای سر داد . برادر کوچک کبریت از پر شال بیرون آورد و روشن کرد تا
به صورت دزد نگاهی بیندازد.
با دیدن چهرة خونین برادر تازه متوجه شد که چه اشتباهی مرتکب شده و همراه با ناله شترها) که جنازه صاحب خود را غرقه به خون می  دیدند (بنا کرد به گریه و زاری.
بعد از مدتی چون چاره  ای نداشت، تن بی جان برادر را بر پشت شتری بست تا به سوی آبادی حرکت کند.
ولی شترها از جایشان تکان نخوردند . هرچه به شترها نهیب زد و هی می  کرد آنها می  نالیدند ولی قدم از قدم بر نمی-داشتند.
برادر کوچک که به خوی شترها آشنایی کامل داشت بار شتر اول را کم کرد و بر پشت حیوان سوار شد و شروع به نواختن نی  کرد . با نوای نی شترها کم کم به حرکت افتادند. او تمام غصه ها و غم هایش را در نی دمید و با خون دل نوای او در بیابان پیچید» : کاکای یاد، کاکای یاد، کاکای یاد».

می  گویند از آن زمان چوپان  ها و ساربانان منطقة هرمزگان ، کرمان و سیستان این مقام را می  نوازند و به نام
» اشتر قَجُو« یا»  اشتر خَجُو«هم معروف است ،اما با قصه  های گاهی متفاوت با منطقة هرمزگان.

پی  نوشت:

________________________________________
[1] – نام نوعی بیماری
[2] – نوعی خار و علف است که شتر آن را خیلی دوست دارد.
[3] – نام محلی است.
[4]- کره شتر
نمونه نخست این مقاله در «فصلنامه نَجوای فرهنگ» سال سوم، شماره دهم، زمستان 1387، صص 31 تا 42 به چاپ رسیده است.

به نقل از سایت انسان شناسی و فرهنگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *